پسر رویایی

سلام دوستان.حالتون خوبه؟خیلی وقت بود که نیومدم .راستش هی میخوام بیام آپدیت کنم,ولی نمیشه.حالا هم با کلی غم و غصه دارم مثل همیشه اراجیف میگم.چه میشه کرد

دنیای دیگه چه کار کنم .احساس میکنم خیلی تنهام.خیلی بدبختم.بازم عهدمو شکستم.آره بازم افتادم تو گناه.آخه هر کاری که کردم نشد.چه کار کنم

دست خودم نیست.خدایا منو ببخش.من میخوام خوب باشم .من میخوام پاک باشم,کارهای خوب کنم ولی نمیشه چه کار کنم.خودت که بهتر میدونی.آره میدونم از دستم ناراحتی.از کارهام شاکی هستی.ولی به جان خودم این شیطونه حرومزاده هست.دست خودم نیست.شرمنده بخدا شرمنده.کمکم کن.کمکم کن.منو ببخش .خیلی خسته ام.استرس,دلشوره,ترس ,وحشت,تاریکی,سکوت,خجالت,مریضی,جنگ و دعوا.کل زندگی من شده همین ها.خوب شاید حکمتی هست که من باید این جوری باشم.چه کار کنم

هی میخوام یک کاری کنم ولی نمیتونم .یکم کار میکنم ولی سریع دلسرد میشم.خسته میشم و اون کارو ول میکنم.هیچ کاری رو نمیتونم و نتونستم که تا آخر انجام بدم.هی توبه میکنم ولی دوباره میشکنم.دیگه دارم دیوونه میشم.نمیخوام معروف باشم.نمیخوام دوستی داشته باشم.میخوام تنها باشم.تنهای تنها.خدایا منو از این زندگی نکبت بار نجات بده.یک مددی کن.میدونم که همیشه داری بهم کمک میکنی.منم که قدر زحمتاتون رو نمیدونم.منم که نادانم.ولی خدایا من میخوام خوب باشم .ولی ضعیفم.میخوام داد بزنم میخوام با همه دعوا کنم.گور پدر همه آدما.آخه من چه گناهی کردم.خدایا من چه گناهی کردم که باید این زندگی رو تحمل کنم.منو نجات بده

میدونید دوستان من خیلی وقتا به این فکرم که کاش واقعا هری پاتر واقعی بود.و من میتونستم که سوار بر اون جاروی جادوییش بشم و پرواز کنم تا از این دنیا دور شم تا از این خونه از آدماش از این شهر فاصله بگیرم و راحت شم.ولی حیف که نمیشه و همش یک رویاست.من رویا رو دوست دارم چون فقط در همین رویا هستش که من میتونم به آرزوهام برسم.کاش وقتی میخوابیدم توی خواب میدیدم که رفتم تو آسمونا.اون بالا مالاها بعد توی ابرها پرواز میکنم از اون بالا به این پایین نگاه میکنم.هیچی دیده نمیشه .خیالم راحت میشه چون از این دنیا بدم میاد.بعد وقتی تو ابرها دارم واسه خودم حال میکنم هری پاتر میاد و به من میگه آقا جعفر بیا برسونمت اون بالاها.من میپرسم کجا؟اون میگه میخوایم بریم پیش خدا.بعد منم از خوشحالی از خواب بیدار میشم